- محمدرضا نصرالهی
زندگی کن، تجربه کن و بنویس
گفتگو با شهناز بلالی دهکردی نویسنده کتاب «خاکستر و سایه»

در هنگامهای که ادبیات داستانی در تنگنای سرعت، مصرفگرایی و سطحی نگری گرفتار آمده، «خاکستر و سایه» نوشته شهناز بلالی دهکردی، چونان روزنی است رو به تماشای ژرفای انسان و تاریخ. این مجموعه داستان، با ترکیبی از واقعگرایی دقیق و خیالپردازی سنجیده، تجربههایی انسانی را به تصویر میکشد که در امتداد حافظه، معماری و هویت فرهنگی ایران شکل گرفتهاند. مجموعهای که در قالب 17 داستان کوتاه منتشر شده است. در ادامه گفتگو با شهناز بلالی دهکردی نویسنده کتاب «خاکستر و سایه» را میخوانید.
* «خاکستر و سایه» عنوانی است که حس فقدان و حضور را همزمان تداعی میکند. این عنوان چگونه انتخاب شد و چه معنایی برای شما دارد؟ ایدههای داستانیتان چطور و از کجحا به ذهنتان میرسید؟
* برای انتخاب نام این مجموعه، نظر به کلیت کتاب داشتم. چندان مایل نبودم نام یکی از داستانهای مجموعه را آنگونه که سنتی رایج بین نویسندگان است، روی کتاب بگذارم. به همین دلیل محتوای کلی اثر را در نظر گرفتم. «خاکستر و سایه» نامی پارادوکسیکال است. مفهوم آتشی را دارد که زیر خاکستر پنهان است، اما هنوز جانمایه شعلهور شدن را دارد. از جهت دیگر، خاکستری است که به سردی نشسته و میتواند روایتگری بیقضاوت باشد با بیانی سرد و خالی از التهاب از آنچه بر سر شخصیتهای داستان آمده است. سایهها عمیقترین لایههای درونی انسان هستند که بر کردار و گفتار او تسلط دارند. خیلی از ما آدمها جرأت سرک کشیدن و پرداختن به سایههای درون خود را نداریم. این عنوان به درهمتنیدگی «مرگ» و «زندگی» نیز اشاره و تاکیدی میکند بر ضرورت واکاوی سایههای درونی که بدون پرداختن به آنها، وجود ما هرگز از قید و بندشان رها نخواهد شد. بیشتر ایدههای داستانی این مجموعه، از تجربه زیسته من نشأت گرفته است. دیدن آدمها و شنیدن حکایتهایشان، توجه به نوع زیست و دغدغههایی که دارند، درونمایه داستانهای این کتاب است. برای یافتن ایده، کافی بود، دور و برم را خوب ببینم. آدمهای قصهها اغلب آشنا هستند. گاهی موقع دیدن فیلمی یا مطالعه کتابی، به ایده یک داستان رسیدهام و با پژوهشی دامنهدار، آن را پرورش دادهام.
* چه شد تصمیم گرفتید داستانهای مجموعه را با ترکیبی از فضاهای رئال و سورئال بنویسید؟ این انتخاب چه تاثیری در انتقال مفاهیم انسانی دارد؟
* این موضوع در گزینش و چیدمان داستانها، دغدغه مهم ذهنیام بود. ابتدا تصمیم گرفتم داستانهای سوررئال را جدا کنم و در مجموعهای مجزا به چاپ برسانم. اما تصمیم نهاییام این بود که مجموعه «خاکستر و سایه»، ترکیبی از دو فضای رئال و سوررئال باشد. حقیقت این است که انسان موجودی پیچیده و چندوجهی است. چه کسی میتواند ادعا کند در طول عمر، هرگز درگیر عقائد فراواقعی نبوده؟ حتی اگر خودش از آنها پرهیز کرده باشد، پیرامونش پر است از این روایتها؛ پر از این آدمها و باورها. به هر روی چنین ترکیبی را انتخاب کردم و به لطف خدا، بازخوردهایی که دریافت کردم، رضایت بخش بوده است.
* در بیشتر داستانهای شما، فضای گذشته و معماری قدیم به شکلی ملموس حضور دارد. چه نکاتی شما را به خلق این فضاها و به تصویر کشیدنشان ترغیب کرد؟
* همانگونه که عرض کردم، تجربه زیسته من نقش موثری در خلق این اثر داشته است. شهرکرد یا به قول گذشتگانم دهکرد، زادگاهم، خانه پدریام، فضای روستایی زادگاه مادریام، معماری این خانهها، فضا و اتمسفر این مکانها در بیشتر داستانهایم حضور دارد. همه اینها هنگام نوشتن در ناخودآگاهم جریان پیدا میکند. حیفم آمد از آنها بگذرم. جالب اینکه نسل جوان اگرچه برخورد کمتری با معماری و فضای گذشته داشته، ولی خیلی خوب با فضاهای داستانیام ارتباط برقرار کرده است.
* استفاده از زبان معیار در متن روایت و زبان محاورهای در دیالوگها، از ویژگیهای برجسته کتاب است. چطور این ترکیب را برای خودتان تعریف و مدیریت کردید؟
* بر این باورم که زبان معیار نخ تسبیح ارتباط گونهها، لهجهها و گویشهای زبان فارسی است. یعنی زبانی که همه فارسی زبانها در سراسر جهان به آن سخن میگویند یا آن را به خوبی میفهمند و حلقه اتصال آنهاست. من از همان آغاز میخواستم داستانها به سادگی خوانده و درک شوند تا از این رهگذر مخاطبان بیشتری را جذب کنند. لحن را هم در زبان معیار ایجاد کردم تا برای مخاطب امروز که بیش از هر دوره دیگری متشتت است و فرصت کمی به مطالعه اختصاص میدهد، دیریابی و گره زبانییش نیاید. البته در گفتگوها و به مقتضای داستان و نیز ملاحظات شخصیتپردازی از زبان محاورهای یاری جستم که برای تمام خوانندگان ایرانی، قابل فهم باشد.
* کتاب «خاکستر و سایه» بدون شعارزدگی به موضوعات انسانی میپردازد. چه چالشهایی در روایت واقعیتهای سخت و تلخ زندگی وجود دارد که باید از کلیشه و قضاوت دوری کرد؟
* من پذیرفتهام که کار نویسنده، قضاوت نیست. نویسنده راوی حکایت انسان است بدون حب و بغض. انسان از نگاه من یک مفهوم مشترک است، فارغ از هر کنش و منشی که دارد. من یاد گرفتهام صادقانه و آنگونه که هست، روایت کنم و معمولا میکوشم در داستانهایم حضور ملموس نداشته باشم؛ شعار ندهم و داوری نکم تا بیشترین همذاتپنداری را در وجود مخاطب نسبت به شخصیتهای داستانیام ایجاد کنم. نویسنده سویهمند یا زاویهدار، مخاطب را از اثر دور میکند مخاطب امروز حوصله پند و اندرز ندارد. نویسنده مثل آینه، حقایق را منعکس میکند و قضاوت را به خواننده وامیگذارد. اوست که صاحب اختیار است و حق انتخاب دارد.
* یکی از داستانهای مجموعه، روایت دردناکی است از زنی که پایش دچار مشکل جدی شده. برای نوشتن این داستانها چقدر از تجربههای واقعی الهام گرفتهاید؟
* منظورتان داستان «استخواندار» است که به تازگی برنده بخش دیالوگنویسی جایزه مستقل ادبی «واژه» شد. اتفاقا ایده این داستان بسیار مورد توجه داوران گرامی قرار گرفت. موضوع داستان از یک خط روایی که از زبان یکی از نزدیکانم شنیدم، به ذهنم خطور کرد و سپس درباره آن پژوهش گستردهای انجام دادم و در نهایت پیرنگش را نوشتم و دست آخر شخصیتپردازی کردم. البته تغییری اساسی در روایت اولیه دادم و تبدیل کردم به داستان «استخواندار».
* می خواهید مخاطب پس از خواندن این کتاب چه پیام یا احساسی همراه خود ببرد؟
*امیدوارم مخاطب پس از خواندن کتاب فضای جذابی را تجربه کمد و در زمان سفر کرده باشد. آنگاه غم و شادی را کنار هم بچشد و مهمتر از همه، در دنیایی نزدیک به واقعیت سرگرم شود یا دمی بیاساید و اندکزمانی از دل واپسیهای دنیا فاصله بگیرد. امیدوارم مخاطب این مجموعه با خواندن این اثر، قصه خودش را از زبان شحصیتهای داستان بشنود و بر سایهای از سایههای وجودش آگاه شده، رهایی از خود برایش آسانتر شود.
* در این مجموعه تاکید زیادی بر شخصیتپردازی داشتهاید. آن هم شخصیت زنانی که هریک به نوعی درگیر متن زندگی و تحولات آن هستند. شخصیتهای داستانهای «خاکستر و سایه» چه ویژگیهایی دارند؟
* شخصیتهای داستانیام در «خاکستر و سایه» زنانی هستند دغدغهمند و صاحب درد. زنانی که برای رسیدن به هدفی تلاش میکنند، ولی به آن نمیرسند یا دیر میرسند. زندگی بیشتر آنها داستان «نشدن» و «نرسیدن» است. اگرچه میانگارم، مگر داستان واقعی آدمی جز این است؟ به عنوان یک زن، بیشتر از زبان «راوی زن» به روایت داستان پرداختهام، ولی به مسائل دیگر انسانی هم نظر داشتهام. در «خاکستر و سایه» معمولا مردی را به عنوان شخصیت معین، کنار راوی زن قرار دادهام و از زبان او به دغدغههای مردانه پرداختهام. زنان داستانیام قدرتمندند، ولی در اثر اشتباهات فردی یا افتادن در دام تقدیر، سرنوشت اسنفناکی پیدا کردهاند. زنانی که گرفتار آداب و رسوم دست و پا گیرند یا نتوانستهاند بر سایهها و ترسهای خود غلبه کنند.
* هر نویسندهای داستانهایشان را مثل بچههایش دوست دارد، ولی اگر بخواهید یکی از داستانهایتان را انتخاب کنید کدام است و چرا؟
* داستان «شهریار». شهریار داستان غریبی است. شهریار داستان غربت و تنهایی انسان است. این داستان را بسیار دوست دارم. هم از نظر محتوا و هم زبانی که در داستان گسترده شده است. این داستان به یک موضوع شگفت انسانی پرداخته است. موضوعی که به جای پنهان کردن و به اصطلاح زیر فرش زدن، باید دید و به آ« پرداخت.
* شما این مجموعه را طی چندسال نوشتید وگردآوری کردید؟ آیا در این سالها دوره آموزش داستاننویسی هم گذراندهاید؟
* قدمهای نخستین داستاننویسی را با حضور در کارگاه داستاننویسی شهرکرد برداشتم، ولی به لطف خداوند از سال 1399 در محضر استادم آقای حمیدرضا مَنایی به شکلی جدی، شاگردی کردهام. از ایشان بیسار آموختم و هرچه در جهان داستان برایم اتفاق افتاده، حاصل آموزش و همراهی ایشان بوده است.
* آیا در نگارش داستانهای این مجموعه از تجربه زیسته خودتان هم استفاده کردید؟
* بله، بسیار. خیلی از داستانهای این مجموعه، حاصل تجربه زیسته من هستند. فضاها و اتمسفر، شخصیتها، معماری و بیشتر ایدههای داستانی من، از تجربه زیسته من نشات گرفتهاند.
* این روزها مشغول چه فعالیت قلمی یا پژوهشی هستید؟
* مشغول نوشتن داستان کوتاه برای مجموعه دومم هستم و هم زمان در حال پژوهش و فیشبرداری برای نوشتن رمانی که دربارهاش بعدها خواهم گفت.
الهام قاسمی
لینک کوتاه :
https://news.eshragh.ir/p=20496